معلوم است که اینهایی که نوشتم روزمرگی من شده و هیچ چیز خاصی در آن وجود ندارد و حتی روزمرگی من نوعی هم هیچ چیز جذابی نیست! اما کارهای روزانه من برای خودم خیلی جذاب شده و دارم از تک تک آنها (غیر از مدرسه رفتن) لذت میبرم.
مشخص است که من هر چند وقت یک بار و برای بازه طولانی هیچ چیز نمینویسم و درگیر روزمرگی شدم ولی هیچوقت نمیتوانم از نوشتن دست بردارم. چون یک سال در بهترین زمان عمرم داشتم برای نوشتن تمرین میکردم. اگرچه خیلی جدی نبود و واقعا در اعماق آن نرفتم ولی از نتیجه کارهایی که کردم واقعا لذت بردم.
اگر کمی در وبلاگ من چرخ زده باشید میبینید که من اصلا وبلاگنویس نیستم. هر وقت هوس دست به کیبورد شدن کردم میآیم و چیزی مینویسم! با اینکه حدود ۲ سال از ثبت کردن این دامنه میگذرد هنوز موضوع خوبی را انتخاب نکردهام تا با عشق و علاقه در مورد آن بنویسم. 🙁
بیشتر چیزهایی را هم که دارای موضوع خاصی هستند از سر ناچاری نوشتهام و اصلا جنبه عشق و علاقه به آن موضوع ندارم و نداشتم. کلا نوشتن این روزهای من از سر ناچاری است. کتابی در نظام آموزشی جدید به نام نگارش وجود دارد و من واقعا از کلاس آن فراریام چون ما را مجبور به خوب نوشتن میکند و حتی برای نوشتن ما از ۲۰ نمره میدهد. اگر کسی بخواهد خوب بنویسد مینویسد و اگر نه که نه! هیچ احباری نباید در کاری هنری باشد که از درون ما شکوفا میشود.
این فقط یک تمرین نویسندگی بود.
اولین باشید که نظر می دهید